شعر درباره ماه ، شعر در مورد ماه

سه شعر درباره ماه ، شعر در مورد ماه

ای پیش تو ماه آسمان خیره

وز روی تو آب روشنان تیره

در چشم تو روی مردمی پیدا

در روی تو چشم مردمان خیره

بر درج درت ز لعل پیرایه

بر طرف مهت ز مشک زنجیره

با چشم تو نرگس است همخوابه

با لعل تو شکر است همشیره

همواره درون من به تو مایل

پیوسته رقیب تو ز من طیره

شیرین سخن تو تلخ شد با ما

آری به مرور می‌شود شیره

سیف از در تو شکسته باز آمد

چون لشکر کافر از در بیره

.

.

.

کار همیشگی توست

هرگاه طبعم شکوفا می شود،

مثل ماه در قاب آسمان،

پیدایت می شود

یا نه!

کار همیشگی من است!

طبعم شکوفا می شود

هرگاه پیدایت می شود،

مثل ماه

در قاب آسمان…!!!

.

.

.

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی