انشا تخیلی و ذهنی درباره سفر به فضا

انشا تخیلی و ذهنی درباره سفر به فضا

انشا شماره یک

سفینه فضایی که ما سوار آن شده ایم خیلی بزرگ است و با سرعت زیاد در حال حرکت است و بیرون تاریک است

و ما از سیاره ی زمین دور می شویم و من نباید کمربندم را باز کنم و در فضا اجسام بی وزن می شوند  و ما حالا به

کره ی ماه رسیده ایم و من باید با لباس فضایی روی کرهی ماه پیاده شوم و کره ی ماه خیلی زشت است و مانند سیاره ی زمین سرسبز نیست و همه جا سکوت است و از صدای جیک و جیک پرندگان واز درختان و گل ها خبری نیست و من وقتی در زمین بودم و ماه را با تلسکوپ مشاهده می کردم و نورانی می دیدم با خود فکر میکردم کرهی ماه چه جای زیبایی است اما الان که در آن جا هستم جز از سنگ و غبار چیزی نمی بینم و انسان در آن جا احساس دلتنگی می کند و من می خواهم هر چه زودتر به سیاره ی خودم برگردم.

.

.

.

انشا شماره دو

به نام خداوندی که قدرت فکرکردن و تخیل رادر ذهن ما قرار داد تا ما با استفاده از قدرت تخیل خود آنچه که برایمان دست یافتنی نیست را تصور کنیم.

از روز قبل قرارگذاشته بودیم که به موقع خودرا به محل قرار برسانیم زمانی که به آنجا رسیدم دیدم که همه ی بچه ها درحال آماده شدن هستندو لباس های مخصوص را می پوشند وهمه خوش حال بودند. من نیزاز خوش حالی در پوست خود نمی گنجیدم شروع به پوشیدن لباس مخصوص کردم و از این که تا چند دقیقه ی دیگر با دوستانم در فضا خواهم بود شادی می کردم.

 

در این هنگام مسئول سفینه که ما به او مهندس می گفتیم گفت: بچه ها سوار شوید. ما همگی سوار شده و سفینه پرید وبه آسمان رفتیم از میان ستاره های زیبا و سیارهای منظومه شمسی گذشتیم واقعا تماشایی بود. سیاره ی مشتری ، نپتون ، پلوتون و زحل که از همه ی  آن ها زیباتر بود را دیدیم حلقه ای طلایی وزیبا دور زحل را فرا گرفته بود.

 

از کنار خورشید که گذشتیم دلمان می خواست به آن نزدیک شویم ولیکن گرمای زیاد آن مانع از آن شد که به آن نزدیک شویم. دوستم که خیلی هیجان زده شده بود دستش را از سفینه بیرون آورد اما دست او از گرمی وحرارت خورشید سوخت و تاول شد بعد از آن تصمیم گرفتیم به کره ی ماه برویم سطح کره ی ماه از حفره های زیادی داشت وشبیه به پنیر بود یکی از بچه ها وقتی سطح کره ی ماه رادید به خیال این که می تواند به راحتی تکه ای از آن را جدا کند جلو رفت و با دندانش شروع به گاز زدن کرد اما نتوانست و دندانش هم شکست.

 

مشغول نگاه کردن به اطراف بودیم که دیدیم ازپشت پستی بلندی های سطح ماه شاخک هایی در حال تکان خوردن هستند، وقتی دقت کردیم متوجه شدیم جاندارانی با شاخک هایی بلند و چشمانی از حدقه در آمده که روی کره ی ماه ساکن بودند ما را تماشا و کنترل می کردند در همین هنگام چند چیز تیز شبیه تیر به سوی ما پرتاب شد ما همگی ترسیده بودیم هراسان به سوی سفینه دویدیم و سوار آن شدیم آن ها نیز به سفینه هجوم آوردند و به آن چسبیدند ما شروع به جیغ زدن کردیم درحال جیغ و داد بودیم که دیدیم یکی از آدم فضایی ها  به سفینه ی ما چسبیده است ولی به دلیل سرعت زیادی که سفینه داشت از آن جدا شد و بر روی سطح ماه افتاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.