3 شعر درباره کتاب و کتاب خوانی


3 شعر درباره کتاب و کتاب خوانی

 در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است  

 سر منزل و مقصود گهربار کتاب است

تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام    

 تصویر ُرخش در خور گفتار کتاب است

  رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت    

 بنویس که این دفتر پر بار کتاب است

در عرش قلم قامت خود تا که بیاراست

 بر سجده سر آورد که دلدار کتاب است

هر نکته که بر چهره آثار نشسته  

 در سینه لوح همدم و معیار کتاب است

اعجاز حقیقت بطریقت دو رقم زد 

 اوّل به قلم بعد به رخسار کتاب است

   در حرکت هر ذرّه چه در عرش و چه در فرش

 منقوش سخن سینه پر کار کتاب است

هر نکته بداند و هر آن نغمه براند

در عالم هستی سر و سردار کتاب است

هر کس بشناسد سخن خالق سبحان   

 آن نور که نازل شده بسیار کتاب است

خالق نشناخت دیده آدم مگر آن دم     

  کو جانب دل شد که جهان دار کتاب است

ای دانش عالم همه در سینه تو ضبط   

 دانند همگان شهد گهربار کتاب است

هر دیده بینا دل روشن چو ترا دید 

 فهمید که سرچشمه اسرار کتاب است

هر کس بتو آویخت دل و دیده و جانرا  

آراست قدش اینهمه انوار کتاب است

از دانش روی تو فروزان دل انسان 

 مسکین‌ به غنا‌ می‌رسد تا یار کتاب است

.

.

.

حریفی که از وی نیازرد کس 

 بسی آزمودم، کتاب است و بس

رساند سخن را به خـوبی به بن 

 به بسم‌الله آغاز سازد سخن

نگیرد به کس سبقت ازهیچ باب

 از او تا نپرسی نگوید جواب

توان خـواند در لـوح پیشانیش

خـط سرنوشت سخـن‌ دانیش

ز طورش به خلوتگه انجمن

 همه خاموشی، با تو گوید سخن

کند مستمع، گر قبول کتاب

 توان گفت در وصف او صد کتاب

.

.

.

انیس کنج تنهایی کتاب است

فروغ صبح دانایی کتاب است

بود بی مزد و منت اوستادی

ز دانش بخشدت هر دم گشادی

ندیمی مغز داری پوست پوشی

به سر کار گویایی خموشی

درونش همچو غنچه از ورق پر

به قیمت هر ورق زان یک طبق در

  ز یک رنگی همه هم روی و هم پشت

گر ایشان را زند کس بر لب انگشت

به تقریر لطایف لب گشایند

هزاران گوهر معنی نمایند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.